صفحه اصلی محتوای آموزشی مشاهده محتوای آموزشی

 
آسیب‌های روانی و اجتماعی کودکان زلزله زده را تهدید می‌کند

سوگ چند مرحله دارد که با شناخت این مراحل می‌توانیم به کودکان کمک کنیم تا آن‌را پشت سر بگذارند، گفت: کودکانی که دچار سوگ هستند و یکی از اعضای خانواده خود را از دست داده‌اند، در چند روز اول و یا در واقع ساعات اول که غم از دست دادن مستولی می‌شود، در شوک و انکار به سر می‌برند؛ البته آنچه درخصوص روزهای نخست گفته می‌شود، ممکن است حتي تا ۶ ماه نيز طول بکشد. برای مثال، هنگام تصادف با ماشین، در اوایل امر احساس می‌کنیم چنین اتفاقی نیفتاده است یا آنکه آن‌را در خواب دیده‌ایم و وقوع آن تصادف را انکار می‌کنیم. در وقوع زلزله نیز این‌گونه است و کودک در ساعات اول که خانواده خود را از دست داده، با انکار مواجه است؛ به طور مثال می‌گوید:«بابا رفته مسافرت یا مامان رفته بیرون و بیاد». در واقع کودک در مرحله شوک است.

 

عماری که خود در کودکی ماندن زیر آوار را در رودبار تجربه کرده‌است، ادامه داد: برخی افراد بعد از وقوع زلزله و نجات پیدا کردن از خطرات ناشی از زلزله، احساس می‌کنند در حال خواب دیدن هستند و آن‌را انکار می‌کنند. درواقع باور پذیری از دست دادن یک عزیز برای ساعات اول، خیلی سخت و آزاردهنده است.

 

به گفته این روان‌پزشک، مرحله دوم سوگ، مرحله چانه‌زنی، جست‌وجو و کلنجار رفتن با این واقعیت است که آیا آن عزیز را از دست داده‌ام، از دست نداده‌ام، فوت شده یا فوت نشده‌است. بعضي اوقات به خود می‌گوییم آن فرد، فوت شده و در برخی مواقع می‌گوییم فوت نشده‌است. این موضوع در سنین مختلف برای کودکان متفاوت است. برخی بچه‌ها به مرگ مانند یک مسافرت می‌نگرند و نمی‌دانند وقتی کسی فوت می‌کند، دیگر برنخواهد گشت. درواقع مرگ برای آن‌ها مانند خواب و رفتن به مسافرت است.

 

عماری اظهار کرد: مرحله سوم، مرحله نا امیدی است؛ یعنی شخص از جست‌وجو کردن و چانه زدن با خود، نتیجه‌ای نگرفته‌است و در او این باور شکل گرفته که آن عزیز دیگر باز نمی‌گردد و از جست‌وجوکردن، چانه زدن و بیشتر تلاش کردن برای آنکه وجود آن عزیز را بازسازی کند، نا امید می‌شود.

 

این مشاور در حوزه روان‌شناسی کودک با اشاره به مرحله چهارم گفت: در این مرحله، بهبود و سازماندهی مجدد اتفاق می‌افتد. برخی پزشکان معتقد هستند قبل از مرحله، شاهد مرحله افسردگی خواهیم بود که در برخی افراد مشاهده می‌شود.

 

این عضو هیات علمی دانشگاه در جمع بندی مراحل سوگ و آنچه می‌توان برای کودکانی که در معرض سوگ قرار می‌گیرند انجام داد، اذعان داشت: تکنیک‌هایی برای کودکانی که با سوگ مواجه می‌شوند، داریم. این تکنیک‌ها شامل بازی، موسیقی درمانی، گفتار درمانی ، رفتار درمانی و... می‌شوند تا بتوانیم کودک را با شرایط همسو کنیم.

 

برگزاری مراسم سوگواری می‌تواند موثر باشد و حتي حضور کودک در مراسم تشییع می‌تواند در باور پذیر کردن مرگ برای او موثر باشد. این درحالی است که در فرهنگ ما، در بیشتر مواقع از حضور کودکان در مراسم عزا و سوگ خانواده جلوگیری می‌شود. از آنجایی که کودک آن مراسم را سپری نکرده‌است و تصویری از آن در خاطرات خود ندارد، پذیرش مرگ عزیز برای او دیرتر اتفاق می‌افتد. کودک نیازمند همراهی خانواده خود است. اطرافیان و فامیل، اقوام و خویشاوندان بهتر است او را در مراسم خاکسپاری همراهی کنند. سعی کنید منبع حمایتی برای این کودکان ایجاد کنید و حس اعتماد آن‌ها را جلب کنید.

 

کودکان چگونه به مفهوم مرگ نگاه می‌کنند

آنچه تاکنون بیان شد، درخصوص کودکانی بود که خانواده خود را از دست داده‌اند اما نباید فراموش کرد که این مراحل برای کودکان در سنین مختلف، متفاوت است.چنانکه کودکان تا سن دو سال، اگر عزیز خود را از دست دهند، رفتارهایی از جمله اعتراض، نا امیدی، منزوی شدن را از خود بروز می‌دهند؛ چراکه هنوز ثبات شخصیتی ندارند و تصورشان برآن است که آنچه اتفاق افتاده، همچون خواب یا مسافرت رفتن است. اما کودکان از سنین دوتا هفت سال که کیفیت رشد متفاوتی را پشت سر می‌گذارند، متوجه می‌شوند رفتن والدین یا عزیز آن‌ها دورتر از آن‌چیزی است که تاکنون اتفاق می‌افتاد. در بازه سنین ۷ تا ۱۲ سال نیز با توجه به آنکه تفکر انتزاعی رامي‌فهمند، مرگ را متوجه می‌شوند اما توجه‌شان به سمت مرگ پیرمردها و پیر زن‌هاست. در واقع فکر می‌کنند، فقط پیرها می‌میرند. شناخت تفاوت درک از سوگ و مرگ در سنین مختلف می‌تواند به افرادی که در صدد کمک به کودکانی که با سوگ روبه رو شده‌اند بر می‌آیند، کمک کند تا بتوانند آن‌ها را بهتر درک کنند.

 

عماری با دسته بندی پاسخ‌ها و اتفاقاتی که به واسطه بروز سوگ درون ذهن کودک اتفاق می‌افتد و در رفتارهای او بروز می‌کند، گفت: این رفتارها در خصوص سوگ و مرگ والدین را می توانیم به سه دسته یا سه مقوله هیجانی، شناختی و رفتاری تقسیم کنیم؛ در مقوله هیجانی؛ احتمال احساس گناه، عصبانیت، برانگیختگی و اضطراب وجود دارد. دسته دیگر، مقوله شناختی است که در واقع احساس وابستگی، درماندگی و بی کفایتی می‌تواند باشد. بحث دیگر مقوله رفتاری است، به این معنا که کودک در این مرحله کم استراحت می‌کند، خوب نمی‌خوابد، گریه می‌کند و یا به دنبال شخصی می‌گردد که از دست داده‌است. در آخر نیز به کناره‌گیری اجتماعی و انزوا و گوشیه‌گیری می‌رسد. شناخت این مراحل به فردی که جهت یاری رساندن به کودک داوطلب شده‌است، کمک می‌کند تا راه‌های درمان و ترمیم روحیه کودک را پیدا کند.

 

این روان‌شناس با اشاره به تجربیاتی که از زلزله بم دارد، گفت: در آن روزها برجسته‌ترین روان‌شناسان اروپا آمده‌بودندوتکنیکي به ما آموزش دادندکه بچه‌ها را بر سر مزار والدین‌شان ببریم تا گریه کنند. در واقع بر این مهم تاکید داشتند که بچه‌ها را در مراسم سوگواری سهیم کنیم. در عین حال بر مداخله و حمایت گروهی تاکید داشتند.

نظر دهید . . .           نظرات کاربران