ـ «مولي اميرالمؤمنين عليهالسلام»:
الحياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبيح.
حُجب و حيا، انسان را از كارهاي زشت و ناروا باز ميدارد. (فهرست غرر، ص 87)
ـ امام موسيبن جعفر(ع):
اِستَحيوُا مِناللهِ في سَرائِرِكُم كما تَستَحيوُنَ مِنَ النّاسِ في عَلاِنَيِتكم.
همان گونه که در ظاهر از مردم حُجب و حيا ميکنيد در خلوت و نهان نيز از خدا شرم داشته باشيد. (بحار، ج 78، ص 309)
ـ «امام رضا(عليهالسلام)»:
مَن اَلقي جِلبابَ الحَياءِ فلا غيِبةَ لَهُ.
كسي كه جامة شرم و حيا را از تن به دور كرد ديگر غيبت كردن او جايز و بلامانع است. (مُسند الاِمام الرضا عليهالسلام، ج 1، ص 280)
ـ «امام محمدباقر(عليهالسلام)»:
اَلحَياءُ وَ الايمانُ مَقرونانِ في قَرَنٍ واحدٍ فَاذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُه.
حيا و ايمان هر دو به يک ريسمان بستهاند، يکي از آن دو چون برود ديگري نيز به دنبال آن خواهد رفت. (مستدرک، ج 8، ص 461)
ـ «مولي اميرالمؤمنين عليهالسلام»:
مَن كَساهُ الحياءُ ثَوبَهُ لَم يَرَ الناسُ عَيبَهُ.
کسي که جامة حيا بهتن کرد عيبهاي او از ديد مردم پوشيده ميماند. (نهجالبلاغه، کلمة 214)
ـ «امام جعفرصادق(عليهالسلام)»:
اِلاسلامُ عُريانٌ وَ لباسُهُ الحَياءُ.
اسلام برهنه و عريان است و شرم و حيا پوشاك آن است. (سفينه، ج 1، ص 361)
ـ «امام رضا(عليهالسلام)»:
اذا لَم تَستَحي فَافعَلْ ما شِئتَ!
اگر هيچ شرم و حيا نداري، ديگر هر چه دلت خواست عمل كن! (مستدرك، ج 8، ص 466)
ـ «امام محمدباقر(عليهالسلام)»:
إن كُنتَ لا مِمَّن في السَّماء تخافُ و لامِمّن فيالاَرضِ تَستَحي، تَعُدُّ نَفسَكَ فيالبَهائِم!
اگر (گستاخي تو به حدي است كه) نه از حكومت آسماني ميترسي و نه از مردم روي زمين شرم داري، خود را در حيوانات بشمار! (كتابالحديث، ج 2، ص 214)
ـ «پيامبر گرامي اسلام صليالله عليه و آله و سلم»:
الحياءُ حياءانِ: حياءُ عَقلٍ وَ حياءُ حُمْقٍ، فَحياءُ العَقلِ هُو العِلمُ وَ حياءُ الحُمْقِ هُوَ الجَهلُ.
حيا دو نوع است:حياي عقلي و حياي حِماقتي، حياي عقلي فهم و دانايي است و حياي حماقتي جهل و ناداني است. (اصول کافي، ج 3، ص 166)
ـ «مولي اميرالمؤمنين عليهالسلام»:
مَنِ استحَي مِن قَولِ الحَقِّ فَهُوَ أحمق.
کسي که از گفتن قول حق حيا ميکند دليل بر حماقت و اَبلهي او است. (فهرست غرر، ص 88)
ـ «مولي اميرالمؤمنين عليهالسلام»:
لايَستَحي جاهِلٌ أَن يَسأَلَ عمّا لايَعلَم.
کسي که چيزي را که نميداند نبايد از فراگرفتن آن حُجب و حيا داشته باشد. (مواعظ عدديّه، ص 158)